دانلودپایان نامه بررسي رابطه ويژگي هاي شخصيتي مانند افسردگي- اضطراب- كمرويي و ترتيب تولد دانش آموزان
این پروپوزال کامل در قالب فرمت word قابل ویرایش ، آماده پرینت و ارائه به عنوان پروژه پایانی میباشد
چکیدهفصل اولمقدمهبیان مسالهاهمیت و ضرورت تحقیقاهداف تحقیقفرضیه های تحقیقتعاریف نظری و عملیاتی واژه ها و مفاهیمفصل دوماختلالهای اضطراب تعمیم یافته و هراستعریف اضطراب ، جنبه ها و جلوه های مختلف آنشیوه های بیان اضطراباضطراب و اختلال حرکتیطبقه بندی اختلال های اضطرابیاضطراب در کودک پس از اکتساب زباناختلال های افسردگی و آشفتگی – افسردگیافسردگی های دوره اول کودکیافسردگی های ناشی از محرومیت های جزیی و افسردگی مادرانهرفتار معادل افسردگیافسردگیهای یک قطبیگستره ی افسردگی مهاددیدگاه دوان تحلیل گریفصل سومجامعه مورد مطالعهروش نمونه گیریابزار اندازه گیری تحقیقروش آماری مربوط به فرضیه هافصل چهارمنمرات اضطراب آزمودنیهانمرات آزمودنیها از آزمون افسردگیفصل پنجمبحث و نتیجه گیریپیشنهاداتمحدودیت هامنابع
منابع و ماخذآزاد – حسین – آسیب روانی (۱) – انتشارات نور- سال ۱۳۷۸ – تهرانآزاد – حسین – آسیب روانی (۲)- انتشارات نور – سال ۱۳۷۸ – تهرانبیانی – احمد – روش تحقیق در علوم تربیتی – انتشارات فرهنگ – سال ۱۳۸۱ – تهرانپاشا شریفی – احمد – سلامت روانی – انتشارات آزادگان – سال ۱۳۸۰ – تهراندادستان – پریرخ – روان شناسی مرضی ( ۱ ) – انتشارات سمت – سال ۱۳۸۳ – تهراندادستان – پریرخ – روان شناسی مرضی ( ۲ ) – انتشارات سمت – سال ۱۳۸۴ – تهراندلاور – علی – آمار استنباطی – انتشارات رشد – سال ۱۳۸۰ – تهراندلاور – علی – روش تحقیق در علوم تربیتی – انتشارات رشد – سال ۱۳۸۱ – تهرانمنصور – محمود – روان شناسی شخصیت – انتشارات رشد – سال ۱۳۸۲ – تهرانمعزی راد – اضطراب و برخورد آن – انتشارات نور – سال ۱۳۸۰ – تهرانجلالی ، حمید (۱۳۸۱) هوش هیجانی ، تهران انتشارات نشر .سالاریکا ، سعید (۱۳۸۵) نقش هوش عاطفی در تفکر و رفتار انسان ، مجله موفقیت ، سال هشتم شماره ۹۷ .سالاریکا ، سعید (۱۳۸۵) کاربردهای هوش هیجانی ، مجله موفقیت ، سال هشتم ، شماره ۹۶ .سالاریکا ، سعید (۱۳۸۵) هوش هیجانی ، مجله موفقیت ، سال هشتم ، شماره ۵۹ .
چکیدههدف از تحقیق حاضر بررسی رابطه ویژگی های شخصیتی به مانند افسردگی– اضطراب و کمرویی و ترتیب تولد دانش آموزان است که فرضیه های عنوان شده عبارت است از مقایسه افسردگی و اضطراب و کمرویی – در بین فرزندان اول و آخر و رابطه آنها با ترتیب تولد که جامعه مورد مطالعه دانش آموزان مقطع سوم دبیرستان شهر ابهر است که از بین ۸۵۰ نفر دانش آموز ۸۰ نفر به عنوان نمونه انتخاب گردیده و آزمون بر روی آنها اجرا گردیده که آزمونهای مورد استفاده آزمون اضطراب و افسردگی و کمرویی است که نتایج بدست آمده را با روش آماری ضریب همبستگی و t متغیر مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم و نتایج بدست آمده نشان می دهد که بین ترتیب تولد و افسردگی و اضطراب و کمرویی رابطه معنی داری وجود دارد و تفاوت بین این مقیاس ها در فرزندان اول و آخر وجود دارد و سطح معنی داری آن برابر ۰۵/۰ ≤ α است .مقدمهاختلالات رفتاری ناپسند و خشم برانگیز ممکن است نخستین نشانه های درگیری نوجوانان با یک سلسله عاطفی باشند تند خویی ، پرخاشگری و امتناع از رفتن به مدرسه اغلب مدتها قبل از بر ملا شدن اضطراب نوجوان چهره خود را نشان می دهند که معمولاً این اضطرابها ناشی از محیط خانه و بیرون است و گاه در اثر معلولیت های ناشناخته و جهانی و گاه از طریق ترتیب تولد و اهمیت به فرزندان می تواند باشد اضطراب و افسردگی و موارد دیگر زمانی بروز می کند تضادهای میان خواسته های درونی و محرک ها از یک سو و دنیای بیرون از سوی دیگر و یا میان محرکهای درونی و وجدان شخص وجود داشته باشد که هنگام غلبه اضطراب فرایندهای روانی ویژه ای برای حمایت از فرد در برابر رفتار از کنترل خارج شده بکار می افتد که اینها می تواند به ترتیب تولد و اینکه فرزندان اول و آخر و یا وسط که تحت مراقبت و تربیت قرار می گیرند رابطه داشته باشد و به نوعی که فرزندان اول به علت خود کفایی و مستقل بودن و یا فرزندان وسط به علت فرا گرفتن تجربه های بزرگتر خود و فرزندان آخر به علت وابستگی شدید مورد توجه قرار گرفته اند و اینکه آیا این فرزندان از لحاظ ویژگی شخصیتی می توانند با هم تفاوتداشته باشند که روان شناس معروف قرن ۱۹ که آدلر است در مورد ترتیب تولد و ویژگی های شخصیتی فرزندان نظرات گوناگونی دارد که می تواند در نوع شخصیت آن نقش داشته باشد و همین طور روابط والدین و برخورد با آنها هم می تواند در گسترش و یا کمبود یک اختلال نقش بسزایی داشته باشد به این صورت که نوجوان باید رفتارش هم کنترل شده باشد و هم آزاد تا بتواند از محیط های اضطراب آور – اجتماعی به خوبی گذر کند تا در آینده به فردی مضطرب و افسرده کمرو تبدیل نشود که ترتیب تولد می تواند این عوامل را کم یا زیاد نشان می دهد به طوری که در تقسیم بندی آدلر نشان داده شده است که فرزندان وسط به علت تجربه کسب کردن از فرزندان اول و محتاج نبودن به کسی و عدم وابستگی شدید می توان گفت که هم کم مضطرب هستند و کم رو هم نمی توانند باشند . ( سیاسی – ۱۳۸۰ )بیان مسالهنوجوانی یک دوره انتقالی از وابستگی کودکی به استقلال و مسئولیت پذیری جوانی و بزرگسالی است در این دوره نوجوان با دو مساله اساسی درگیر است بازنگری و بازسازی ارتباط با والدین و بزرگسال و جامعه و بازشناسی و بازسازی خود به عنوان یک فرد مستقل و رفتار فرد در این دوره گاه کودکانه و گاه همانند بزرگسال است که در طول این دوره معمولاً تعارضی بین این دو نقش در فرد مشاهده می شود .معیار اصلی قضاوت مردم درباره رشد نوجوانان و تحولات جسمی به زمان بلوغ می رسد که در این دوره نوجوان به محبت و رسیدگی بیشتر احتیاج دارد و دوست دارد که مورد اهمیت قرار می گیرد و این بر عهده والدین است که بارفتار درست خود اهمیت به نوجوان خود او را از بسیاری از اختلالاتی که ممکن است که در این دوره به سراغ او بیاید را دور نگه دارند و اهمیت به ترتیب تولد باعث این می شود که نوجوان به نقش خود در خانه توجه خاصی داشته باشد و همین طور بررسی اینکه آیا فرزندان از جهت ترتیب تولد یعنی فرزندان اول و آخر می تواند از لحاظ دلهره و اضطراب یا خجالت و کمرویی و یا افسردگی داشته باشد و اینکه فرزندان اول نسبت به اینکه استقلال بیشتری را تجربه می کنند می توانند از اختلالات روایی دور شوند تانسبت به فرزندان آخر که وابستگی شدید به خانه و خانواده دارند . ( گنجی – ۱۳۸۰ ) اهمیت و ضرورت تحقیقدر حالی که تعارض و درگیری میان نوجوانان و والدین در فرهنگ غربی به عنوان یک امر مسلم و فراگیر تلقی می شود (( هریس ولیبرت ) ۱۹۸۴ ) به نظر می رسد که این تعارض در میان نوجوانان ایرانی چنان شدتی داشته باشد و آن همه فراگیر باشد به همین دلیل روابط اکثر نوجوانان ایرانی با خانواده هایشان چنان روابط است که معمولاً کشمکش هایی شدید را به وجود نمی آورد که این می تواند به علت ترتیب تولد و اهمیت به سن تولد فرزندان ازر طریق والدین باشد و روابط دوستی و صمیمیت که بین فرزندان و خانواده است ولی در این میان باید یک سری از این روابط از پیش تعیین شده باشد که مشکلات جدید را در خانواده به وجود نیاورند و همین طور والدینی که دارای دو یا چند فرزند هستند باید به ترتیب آنها اهمیت داده و از هر لحاظ به هر دوی آنها توجه داشته باشند چون این تفوات ها در خانواده باعث می شود که فرزندان دچار ناراحتیهای مثل افسردگی یا اضطراب شدید و یا حتی خجالت و کمرویی شود که امید است با تحقیقاتی انجام شده بتوان مشکلات فرزندان اول و آخر و وسط را مشخص کرده که این تحقیقات در نهادهای اجتماعی و آموزشی می تواند کاربرد زیادی داشته باشد .اهداف تحقیقهدف از تحقیق حاضر بررسی ویژگی های شخصیتی مثل اضطراب و افسردگی و کمرویی بر روی فرزندان و یا به عبارتی ترتیب تولد است که آیا بین ویژگی های شخصیتی و ترتیب تولد رابطه معنی داری وجود دارد و آیا فرزندان اول و آخر از لحاظ اضطراب و افسردگی وکمرویی با هم تفاوت دارند یا نه . این صورت که فرزندان آخر نسبت به فرزندان اول کم اضطراب تر – کم افسرده و کم رو هستند یا نه که جزء اهداف تحقیق حاضر به شمار می روند .فرضیه های تحقیق۱- افسردگی در بین فرزندان اول بیشتر از فرزندان آخر است .۲- بین افسردگی و ترتیب تولد رابطه معنی داری وجود دارد .۳- اضطراب در بین فرزندان اول بیشتر از فرزندان آخر است .۴- بین اضطراب و ترتیب تولد رابطه معنی داری وجود دارد .۵- کمرویی در بین فرزندان اول بیشتر از فرزندان آخر است .۶- بین کمرویی و ترتیب تولد رابطه معنی داری وجود دارد .متغیرهای تحقیقافسردگی متغیر وابستهترتیب تولد متغیر مستقلفرزندان اول و آخر – متغیرهای کنترل شدهتعاریف نظری و عملیاتی واژه ها و مفاهیماضطراب : عبارت است از یک نوع اختلالات روانی که جزء اختلالات نوروتیک به حساب می آید که نوعی دلهره و نگرانی است که با تپش قلب و لرزش و ناراحتی و ترس همراه است و اینکه فرد مدام در دودلی به سر می برد و گاهی این اضطراب در حد بالا باعث ناراحتی و مشکلات فراوانی خواهد بود . ( منصور – ۱۳۷۹ و نمره ای که آزمودنی از آزمون اضطراب کتل بدست آورده است . )افسردگی : عبارتند از یک نوع اختلالات روانی است که به سه گروه خفیف متوسط و شدید طبقه بندی شده است که از نوع خفیف آن به صورت نورتیک بوده است و نوع شدید آن از نوع طبقه سایکوتیک بوده است که افسردگی با علائمی مانند احساس گناه و تنهایی – احساس خودکشی دوری از دیگری در جمع – حضور نیافتن در اجتماع – کم اشتهایی و بالاخره نمره ای که آزمودنی از آزمون افسردگی بک بدست آمده است . ( منصور – ۱۳۷۹ )کمرویی : عبارتند از یک نوع اختلالات روانی است که این اختلال هم اگر به صورت شدید باشد به یک نوع بیماری تبدیل خواه شد که کمرویی عبارتند از اعتماد پایین – عدم برقراری رابطه با طرفین و از خود دفاع نکردن – خوب صحبت نکردن – تعرق شدید در مکانهای شلوغ و موارد دیگر و بالاخره نمره ای است که آزمودنی از آزمون کمرویی بدست آورده است . (شاهو – ۱۳۸۰ )اختلالهای اضطراب تعمیم یافته و هراسگستره ی نخست : قلمرو، تعریف، شیوه های بیان و طبقه بندی اختلالهای اضطرابی۱٫ تا سال های اخیر، اختلال های اضطرابی، “اختلال های بدنی شکل” و “اختلال های تفرقی” را در مقوله ی روان آزردگی ها قرار می دادند. این اصطلاح در قرن هجدهم توسط پزشک اسکاتلندی، ویلیام کولنبه کار برده شده بود و یک اختلال عصبی شناختی را که به انواع متعددی از اختلال های رفتاری منجر می شد، مشخص می کرد (بوتزین،۱۹۸۸).در خلال قرن نوزدهم، کسانی را که به رغم سلامت ظاهری جسمانی، دارای رفتارهای انعطاف پذیر و خود- تخریب گر بودند، با عنوان “روان آزرده” متمایز می کردند و این گونه تصور می شد که این اشخاص از نارسا کنش وری ناشناخته ای رنج می برند. سپس در جریان سال های پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، دیدگاه مبتنی بر پدید آیی زیست شناختی روان آزردگی، جای خود را به دیدگاه فرویدی مبتنی بر پدیدآیی روان شناختی داد. فروید اصطلاح روان آزردگی را به معنای دیگری به کار برد و بر این نکته تأکید کرد که این اختلال از علل جسمانی ناشی نمی شود، بلکه ریشه در اضطراب دارد. بدین معنا که وقتی خاطرات و امیال سرکوب شده ی ناهشیار کوشش می کنند تا از سطح ناهشیاری به سطح هشیاری راه یابند، اضطراب به منزله ی علامت هشدار دهنده ی پایگاه “من” آشکار می شود و رفتارهای نورُزی به عنوان شیوه ی بیان اضطراب و یا دفاع علیه آن قلمداد می شوند.این نظریه ی فروید به صورت گسترده ای مورد پذیرش قرار گرفت و مبنای طبقه بندی روان آزردگی ها را در طبقه بندی تشخیصی و آماری انجمن روان پزشکی آمریکا(DSM) تشکیل داد.به عنوان مثال، در دومین طبقه بندی این مجموعه تشخیصی و آماری(DSM II) ، روان آزردگی بدین گونه تعریف شده است : “اضطراب به منزله ی خصیصه ی اصلی روان آزردگی هاست و می تواند به گونه ای مستقیم بیان شود یا آنکه ناهشیارانه و خود به خود، بر اساس مکانیزم های روان شناختی مختلف مهار گردد. ” ٱشکارا مشاهده می شود که این تعریف به طور دقیق با دیدگاه فروید مطابقت دارد (همان منبع).در دهه های اخیر، نظریه پردازان مختلف و بخصوص نظریه پردازان رفتاری نگر، به مخالفت با این دیدگاه پرداخته اند. انتقاد اصلی آنها متوجه این نکته است که روان آزردگی به گستره ای وسیعتر از آنچه در وضع کنونی، تحت عنوان اختلال های اضطرابی مشخص می شود پوشش می دهد. به عنوان مثال، در آنچه اختلال تبدیل نامیده می شود، اختلالی که مبین از دست دادن غیر ارادی پاره ای از کنش های حسی یا حرکتی (مانند دیدن، شنیدن یا راه رفتن است، فرد به هیچ وجه دچار حالت درماندگی نمی شود، در صورتی که از دیدگاه روان- پویشی، این تبدیل ها به عنوان مکانیزمهای دفاعی اضطرابی تلقی می شوند، موضعی که به رغم تبیین بازخورد “بی تفاوتی تمام عیار” این بیماران، جنبه ی استنباطی دارد و بر داده های قابل مشاهده مبتنی نیست. در حالی که “یک نظام طبقاتی قابل اعتماد نمی تواند بر استنباط متکی باشد” (اولمن و کرانسر،۱۹۷۵).مسلم است که انتقادهای دیگر نیز در این باره عنوان شده اند. پاره ای از مؤلفان، اضطراب را مانند هوش، سازه ای استنباطی می دانند که بر اساس گزارش های فاعلی، رفتارهای اجتنابی و علایم فیزیولوژیکی سنجیده می شود، در حالی که هنوز درباره ی شیوه های سنجش این نشانه های اضطرابی و چگونگی بروز آنها در افراد متفاوت، اتفاق نظر وجود ندارد (لانگ، ۱۹۷۰/ راچمن،۱۹۷۸). مشکل اصلی این است که اضطراب در افراد مختلف به گونه ای متفاوت بیان می شود. به عنوان مثال، پاره ای از بیماران مضطرب، علایم آشکار فیزیولوژیکی را نشان می دهند بی آنکه از حالات هیجانی شاکی باشند و بالعکس، پاره ای دیگر به برانگیختگی های هیجانی اشاره دارند. بنابراین، در حال حاضر هنگامی که دو پژوهشگر درباره ی اضطراب سخن می گویند ممکن است پدیده های متفاوتی را در نظر داشته باشند؛ مثلأ یکی از آنها به سنجش های فیزیولوژیکی استناد کند و دیگری مبنای کار خود را بر گزارش های فاعلی قرار دهد. از اینجاست که به کار بردن اصطلاح کلی اضطراب، بدون مشخص کردن معنای خاصی از آن برداشت می شود، بیش از آنکه به پیشرفت تحقیقات در این زمینه منجر شود تأخیر یا کندی آن را در پی دارد.و بالاخره باید گفت که اضطراب را نمی توان در قلمرو آنچه تحت عنوان روان آزردگی مشخص می شود، محدود کرد. چرا که چنین احساسی نه تنها در افراد بهنجار وجود دارد، بلکه بیماران افسرده، روان گسسته و منحرفان جنسی هم از این حالت رنج می برند (ناتان و همکاران، ۱۹۸۰). این جنبه ی گسترده ی اضطراب نیز مشکلات بیشتری را در راه فراهم کردن ضوابط تشخیصی، ایجاد می کند. پس می توان از خود پرسید که قلمرو اختلال های اضطرابی بر اساس چه ضوابطی متمایز کردنی است؟در حد خطوط کلی می توان گفت که اختلال های اضطرابی به مجموعه ای از اختلال های پوشش می دهند که اضطراب یکی از نشانه های اصلی آنهاست. وجه مشترک این اختلال ها، رنج روانی و بخصوص حالت اضطرابی است که به صورت محض یا همراه با نشانه های دیگر، متجلی می شود. بنابراین با در نظر گرفتن موضع گیری های مختلف متخصصان در این زمینه و همچنین با توجه به وجه مشترک این اختلال ها، می توان پذیرفت که هر اختلالی که نشانه ی اصلی آن اضطراب است، خواه این اضطراب به صورت حاد یا پراکنده و مبهم آشکار شود، خواه مزمن یا متناوب باشد، خواه به موقعیت های معین وابسته باشد یا آنکه در موقعیت های متنوع بروز کند، می تواند در قلمرو اختلال های اضطرابی قرار گیرد. با این حال، به منظور اجتناب از هر گونه سوء تفاهم، در سطوری که در پی می آیند به ارائه تعاریف مختلف اضطراب، شیوه های بیان و بررسی نشانه های آن در سطح بالینی خواهیم پرداخت.۲٫تعریف اضطراب، جنبه ها و جلوه های مختلف آناضطراب به منزله ی بخشی از زندگی هر انسان، در همه ی افراد در حدی اعتدال آمیز وجود دارد و در این حد، به عنوان پاسخی سازش یافته تلقی می شود به گونه ای که می توان گفت، “اگر اضطراب نبود، همه ی ما پشت میزهایمان به خواب می رفتیم”.فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات و خطرات قابل ملاحظه ای مواجه کند : اضطراب است که ما را وا می دارد تا برای معاینه ای کلی به پزشک مراجعه کنیم، کتاب هایی را که از کتابخانه عاریت گرفته ایم بازگردانیم، در یک جاده ی لغزنده با احتیاط رانندگی کنیم … و بدین ترتیب زندگی طولانی تر، سازنده تر و بارورتری داشته باشیم. بنابراین اضطراب به منزله ی بخشی از زندگی هر انسان، یکی از مؤلفه های ساختار شخصیت وی را تشکیل می دهد و از این زاویه است که پاره ای از اضطراب های دوران کودکی و نوجوانی را می توان بهنجار دانست و تأثیر مثبت آنها را بر فرآیند تحول پذیرفت، چرا که این فرصت را افراد فراهم می آورند تا مکانیزمهای سازشی خود را در جهت مواجهه با منابع تنیدگی زا و اضطراب انگیز گسترش دهند. به عبارت دیگر می توان گفت که اضطراب در پاره ای از مواقع، سازندگی و خلاقیت را در فرد ایجاد می کند، امکان تجسم موقعیت ها و سلطه بر آنها را فراهم می آورد و یا آنکه وی را برمی انگیزد تا به طور جدی با مسئولیت مهمی مانند آماده شدن برای یک امتحان یا پذیرفتن یک وظیفه ی اجتماعی مواجه شود.بالعکس، اضطراب مرضی نیز وجود دارد، چرا که اگر حدی از اضطراب می تواند سازنده و مفید باشد و اگر اغلب مردم اضطراب را تجربه می کنند، اما این حالت ممکن است جنبه ی مزمن و مداوم بیابد که در این صورت نه تنها نمی توان پاسخ را سازش یافته دانست بلکه باید آن را به منزله ی منبع شکست، سازش نایافتگی و استیصال گسترده ای تلقی کرد که فرد را از بخش عمده ای از امکاناتش محروم می کند، فقط بر اساس راهبردهای محدود کننده ی آزادی و انعطاف فردی کاهش می یابد و طیف گسترده ی اختلال های اضطرابی را که از اختلال های شناختی و بدنی تا ترس های غیر موجه و وحشتزدگی ها گسترده اند، به وجود می آورد.پیش از آنکه شیوه های بیان و تظاهرات بالینی اضطراب در جریان تحول را بررسی کنیم، تعاریف عمده ای را که در این باب آورده شده اند ارائه می دهیم:الف ) اضطراب، عمومأ یک انتظار به ستوه آورنده است، به منزله ی چیزی است که ممکن است در تنشی گسترده و موحش و اغلب بی نام، اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس و تجربه ی کنونی مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح همبسته ی روانی و بدنی در فرد پدید می آید، ممکن است به یک تهدید عینی “اضطراب آور” (تهدید مستقیم یا غیر مستقیم مرگ، حادثه شوم شخصی یا مجازات) نیز وابسته باشد.ب) اضطراب عبارت است از واکنش فرد در مقابل یک موقعیت ضربه آمیز،یعنی موقعیتی که زیر تأثیر بالا گرفتن تحریکات اعم از بیرونی یا درونی واقع شده و فرد در مهار کردن آن ناتوان است.ج) ناراحتی در عین حال روانی و بدنی که بر اثر ترسی مبهم و احساس نا ایمنی و تیره روزی قریب الوقوع در فرد آدمی به وجود می آید.د) در چهارچوب، رفتاری نگری تجربی، اضطراب به منزله ی یک کشاننده ی ثانوی است که پاسخی اجتنابی را در بر می گیرد. مثلأ در حضور یک محرک غیر شرطی (معمولأ یم شوک یا تکان) ، رفتارهایی از حیوان سر میزند که در حکم نشانه های محرز اضطراب قلمداد می شوند و دفع ادرار و مدفوع یا حمله به دستگاه های آزمایش و جز آن در شمار آنها قرار می گیرند.ه) اضطراب به منزله ی حالت هیجانی توأم با هشیاری مستقیم نسبت بی معنایی، نقص و نابسامانی جهانی است که در آن زندگی می کنیم.و) نگرانی پیشاپیش نسبت به خطرها یا بدبختی های آینده،توأم با احساس بی لذتی یا نشانه های بدنی تنش. منبع خطر پیش بینی شده می تواند درونی یا بیرونی باشد.در یک جمع بندی کلی، شاید بتوان اضطراب را به عنوان احساس رنج آوری که با یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا با انتظار خطری که به شیئی نامعین وابسته است، تعریف کرد. در واقع، بجز پاره ای از نظریه های رفتاری نگر، از اصطلاح اضطراب معمولأ معنایی وسیعتر از آنچه با تجربه های رنج آور فرد مرتبط است، استنباط می شود.به عبارت دیگر، اضطراب مستلزم مفهوم نا ایمنی یا تهدیدی است که فرد منبع آن را به وضوح درک نمی کند، در حالی که اصطلاح ترس به احساسی پوشش می دهد که در مقابل یک شیء که به منزله ی شیئی خطرناک محسوب می شود، به وجود می آید. از همین زاویه است که اغلب روان شناسان ترس را از اضطراب متمایز کرده اند. بدین معنا که ترس را واکنش در برابر خطری دانسته اند که با ایجاد حالت احتیاط، اجتناب و گریز در فرد، می تواند از وی در برابر خطرها حمایت کند،در حالی که اضطراب را به عنوان احساسی توصیف کرده اند که نشانه های آن مانند ترسی پراکنده و مبهم است و علت بروز آن نیز مشخص نیست. ضمن آنکه امکان بروز همزمان ترس و اضطراب در یک فردوجود دارد.این نکته نیز قابل ذکر است که اگر واقعی بودن خطر می تواند به عنوان معیار متمایز کننده ی ترس از اضطراب در بزرگسالی در نظر گرفته شود، استفاده از این ضابطه در کودکان فقط جنبه ی نسبی دارد. چرا که کودک همواره نمی تواند خطرناک را از بی خطر متمایز کند یا یک عمل منع شده ی بی خطر را از عمل خطرناک تمیز دهد.بنابراین شاید بتوان از زاویه ای دیگر، ترس را از اضطراب متمایز کرد و ترس های شدید، مزمن و موجد مشکلات در زندگی کودک و والدین را در قلمرو اضطراب قرار داد و با در نظر گرفتن این سه ضابطه، آنها را از ترس ها یا اضطراب های بهنجار دوران کودکی و نوجوانی متمایز کرد.