خلاصه کتاب فرانکشتاین
بخشی از کتاب فرانکنشتاین:
«چطور میتوانم آن لحظه را توصیف کنم؟ چگونه میتوانم وحشتی را به تصویر بکشم که وجودم را فرا گرفت وقتی دیدم کار ناتمامم به پایان رسیده است؟ اعضای بدن که با چه دقتی انتخاب کرده بودم، حالا زیبا بودند؟ بله، زیبا! خدای من! موهای سیاه و بلندش درخششی داشت، دندانهایش به سفیدی مروارید میدرخشید، اما این زیبایی تنها تضادی وحشتناک با چشمان آبی کمرنگش ساخته بود، چشمهایی که تقریباً همرنگ حفرههای چشم بودند، و پوست چروکیدهای که به سختی عضلات و رگهای زیرش را میپوشاند.
تابستان در حال گذر بود و من هنوز غرق در کارم بودم - کاری که برایم هم منبع شدیدترین شور و شوق بود و هم عمیقترین نفرت. در آزمایشگاههای متعفن و مرطوب، جایی که من اجزای مختلف بدن انسان را جمعآوری و به هم متصل میکردم، غرق در کاری بودم که هیچ هنرمند رویای آن را هم نمیدید. با اشتیاقی که تا حد جنون پیش میرفت، زندگی و مرگ را در هم میآمیختم تا راز آفرینش را کشف کنم. قلبم از شدت هیجان میتپید، مثل طبلی که برای حمله نواخته میشود، و شبهای بیخوابیام با رویای آنچه در شرف خلقش بودم میگذشت.»
تعداد مشاهده: 5 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:.zip
فرمت فایل اصلی: PDF
تعداد صفحات: 21
حجم فایل:0 کیلوبایت