PDF نسخه کامل رمان اوهام به قلم بهاره حسنی با ژانر عاشقانه و معمایی در968 صفحه
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رمان
PDF نسخه کامل با لینک اصلی رمان : اوهام
نویسنده :بهاره حسنی
ژانر عاشقانه و معمایی
تعداد صفحه :968 صفحه
خلاصه رمان:
نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده… به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان… نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ای که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که …
قسمتی از داستان اوهام :
حس میکردم غریبه ای هستم که در حال کلنجار رفتن با غریبهای دیگر، به اسم شوهرم هستم. -هستی؟ تنها سرش را به نشانه مثبت تکان داد. از پله ها بالا رفتم هوا همچنان ابری بود اما حداقل از آن بارش سیل اسا دیگر خبری نبود. روی تخت ولو شدم ترس دوباره در ذهن و روحم بالا آمده بود. ترس از دیدن توهماتی که وجود
خارجی نداشتند. یعنی چه بوده است؟ چه چیزی میدیدم؟ چه توهمی؟ چه ترسی؟ اصلا چه کسی بودم؟ چه گذشته ای داشتم؟ لرزيدم. لحاف را کشیدم و زیر لحاف چپیدم. با آنکه تازه از خواب بیدار شده بودم اما دقیقه ایی بعد، به خوابی بی رویا فرو رفتم. وقتی از خواب بیدار شدم هوا رو به تاریکی بود. نگاهی به ساعت
کنار تخت کردم خیلی دیر نبود و تازه دوو نیم بود. اما به خاطر ابر تیره و غلیظی که اسمان را پوشانده بود، هوا کاملا تاریک شده بود برخاستم و نشستم سرم کمی گیج میرفت. چند لحظه نشستم تا جریان خون به آرامی در بدنم سرازیر شود. از بیرون صدای زمزمه ای یکنواخت میآمد. چیزی مثل اخبار در طبقه پایین سیمین خانم
در اشپزخانه بود و فرحان روی کاناپه مقابل تلوزیون نشسته بود و اخبار نگاه می کرد لباس بیرونش حالا با یک شلوار ورزشی و یک تیشرت ساده عوض شده بود. حالا به نظر قابل دسترس تر میآمد، تا آن مرد اتو کشیده ای که از بیرون آمده بود. روی زانویش یک روزنامه که تا کرده بود، قرار داشت و او اما به تلوزیون خیره شده بود …
-
گالری تصاویر :